کد خبر: ۳۷۳۴۹۵
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۱ 06 February 2017
تابناک / اولین کسی که عکس حضرت امام را در ایران چاپ کرد.
 
آشنایی سهم الدین با امام راحل به قبل از سال ۴۲ و تبعید ایشان بر می گردد. روزهای که کمتر در دفتر خاطرات انقلاب بدان پرداخته شده است.
 
 

 

سهم الدین زمانی هنرمندی که همه او را به واسطه قرآن مصورش می شناسند. اما او تمام دوران نوجوانیش را در مبارزات انقلابی گذراند و در ۱۷ سالگی با امام(ره) همکلام شد. آشنایی سهم الدین با امام راحل به قبل از سال ۴۲ و تبعید ایشان بر می گردد. روزهای که کمتر در دفتر خاطرات انقلاب بدان پرداخته شده است.

 

سهم الدین رازها و حرف هایی از انقلاب در دل نهفته دارد با او همکلام می شویم و از روزهای انقلاب چنین می گوید: در ۱۷ سالگی دوستی داشتم که در خیابان دولت(قیطریه) زندگی می کرد و گهگاهی برای بازی به منزلشان می رفتم او فرزند حاج آقا روغنی بود. خانه آنها دو درب داشت که مدتی بود ماموران ساواک از یک درب آن خانه شبانه روز مراقبت می کردند. ساواک امام خمینی(ره) را به این خانه منتقل کرده بود و کسی در جریان حضور امام در این خانه نبود.

مدتی که امام (ره)در این خانه بود با آنکه در آن سن کم مقام و منزلت حضرت امام (ره)را نمی دانستم ولی خیلی خوشحال بودم که می توانستم با امام (ره)که یک فرد روحانی بود، همکلام شوم. بارها و بارها خدمت امام(ره) رسیدم و ایشان راهنمایی های خوبی نسبت به جوان ها و حفظ مملکت به دست آنان برایم گفتند.

 

استاد آورزمانی بیان می کند: در این دیدارها گاهی عکاسی از سوی ساواک می آمد و از امام عکس می گرفت، گویا از من خوشش آمده بود و با نگاه هایش تعقیبم می کرد. یک روز آن عکاس صدایم کرد و نگاتیوی را توی دستم گذاشت و گفت، این نگاتیو را نگه دار، یک روز بدردت می خورد و من آنرا گرفتم و پنهان کردم. وقتی امام به ترکیه تبعید شد، همهمه های انقلاب بالا گرفت، تظاهرات خیابانی شروع شد، سینماها را آتش می زدند و من هم بخاطر اعتقاداتم در این تظاهرات شرکت می کردم اما بیشتر افراد روحانی را می گرفتند و به کم سن و سال هایی مثل من کاری نداشتند.

 

چند سالی گذشت، ۲۰ ساله بودم که در انتقال اعلامیه های حضرت امام که حاج آقا لنکرانی بدست پدرم می رساند کمک می کردم، زمانی رسید که باید پیام های امام را تکثیر و پخش می کردیم، آنموقع عضو فعال یکی از کمیته ها شدم. در خیابان دولت یک عکاسی بود بنام «خشایار» که از دوستان خیلی صمیمی من بود، شب که عکاسی بسته می شد، شروع به چاپ و تکثیر اعلامیه ها می کردیم.

آنزمان در آموزش و پرورش منطقه یک شمیران، در دبیرستان دخترانه «شهناز پهلوی» هنر تدریس می کردم، اعلامیه ها را یواشکی به مدرسه می بردم تا جایی که اولین مدرسه ای که در تظاهرات شرکت کرد، همین مدرسه بود.

مغازه ام را برای هزینه چاپ اعلامیه ها فروختم.در این مدت به عنوان مدرس به کلاس خصوصی نقاشی در خانه های مردم هم می رفتم. با دستمزد اینکار توانستم یک ماشین ژیان بخرم. دیگر زمانش رسیده بود. نگاتیوی که سالها پیش آن عکاس به اصطلاح ساواکی به من داده بود را به صورت پوستر به تعداد زیاد ظاهر کردم. آنروز در خیابان انقلاب تظاهرات شلوغ بود. وقتی پوستر عکس امام را از داخل ماشین برداشتم و بالای سرم گرفتم مردم و حتی روحانیون و گاردی ها فرار کردند، چون این کار حکم مرگ را داشت.

 

در این لحظه متوجه شدم ماشینم را بچه های انقلابی بلند کرده اند و دارند روی دست می برند. خوشحال بودم که توانستم عکس امام را برای اولین بار با تمام دلهره ای که داشتم چاپ و منتشر کنم.

 

وی افزود: چند سالی گذشت، با شهیدان مطهری و مفتح ارتباطم خوب بود. قرار شد خانواده حضرت امام(ره)پاینتر از خیابان دولت محله درروس، زندگی کنند. از طریق یکی از معتمدین محل که انقلابی بود و دکتر شهید مفتح، من را مسئول حفاظت از بیت حضرت امام خمینی(ره) انتخاب کردند. امام هنوز در پاریس تبعید بودند و اولین کمیته ای که در ایران شروع بکار کرد در واقع کمیته حفاظت از بیت حضرت امام خمینی(ره) بود که با همکاری ۵-۶ نفر انجام می گرفت تا اینکه امام به قم تشریف آوردند.

 

وی می گوید: در فاصله انقلاب تا پیروزی ماشین ژیان من بیشتر وقت ها یک گالن ۱۲۰ لیتری پر داشت تا وقتی به انقلابی ها می رسیدم می دادم به آنها و یا زمانی که می خواستند لاستیک آتیش بزنند، استفاده کنند. یکی از روزهایی که اعتراضات به اوج خودش رسیده بود نیروی هوایی آمد تا با حضرت امام اعلام همبستگی کند، گاردی ها ناراحت شدند و مخالفت بالا گرفت و دو نیرو درگیر شدند. یک لحظه گارد شاهنشاهی با تمام تجهیزاتش به شدت به چهار راه وثوق حمله کرد که به نیروی هوایی برسد. مردم هرچه مقابله کردند کاری از پیش نمی رفت و نمی توانستیم جلوی حمله را بگیریم تا اینکه به ذهنم رسید تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که ماشین ژیانم را وسط خیابان آتش بزنم و همین کار را کردم و چون گالن بنزین داخلش بود باعث انفجار شد و تمام خیابان جوی آتش بنزین راه افتاد و گارد دیگه نمی توانست حرکت کند و چند تا تانک هم آتش گرفت و گارد شکست خورد.

 

سهم الدین زمانی، هنرمند قرآنی کشورمان خاطرات بسیار از روزهای انقلاب در سینه دارد که باید به همت متولیان فرهنگی مکتوب شود تا این بخش از تاریخ شفاهی کشورمان به نسل جوان منتقل شود. عمر در گذر است و تا دیر نشده باید خاطرات شفاهی مبارزان منطقه در دوران انقلاب اسلامی برای آگاهی نسل های آینده ثبت شود.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار