به گزارش خبرگزاری تابناک کرمانشاه به نقل از مهر: حوالی اسلام آبادغرب به پستم خورد؛ چند کیلومتری پشت سرش با ماشین آمدم تا ببینم این مدل سفر کردن سخت نیست.
انصافا سخت بود زیر نور خورشید نیمه جان پاییزی این منطقه که هنوز هم گرمای ظهرش آزاردهنده است، آن هم با این موتور و راه دراز در پیش.
از پرچمهایی که به موتورش بسته بود میشد حدس زد راهی کربلاست...
سرعتم را زیاد کردم تا به او برسم، به او اشاره کردم نگه دارد؛ نگه داشت، گفتم خبرنگارم و میخواهم چند کلمه با او هم صحبت شوم پذیرفت و با من همکلام شد.
پرسیدم از کجا میآیید و کی راه افتادید که گفت: جمعه از مشهد مقدس به سمت کربلا راه افتاده ام.
پنجمین بارش بود که با موتور سیکلت به کربلا میرفت، ولی هنوز هم ذوق و شوق تجدید دیدار با ارباب خوبیها را در چهره اش میشد دید.
گفتم هرسال با چه عشقی این همه را میکوبد و میآید گفت: نمیتوانم وصفش کنم، اما هرسال انتظار آمدن محرم را برای رسیدن به اربعین میکشم و قبل از آمدن اربعین حال و هوای دیگری میشوم، ساک سفر را میبندم اگرچه خودرو هم دارم، اما من دوست دارم با موتور سیکلت به کربلا بروم.
شیرینی زیارت در اربعین را توصیف کرد برایم که بسیار حال و هوای خوبی به او داده و از این زیارت معجزات زیادی دیده است.
میگفت: هرساله میآیم تا زمانی که جان داشته باشم و اگر آقا طلب کند هم به کربلا میروم، میتوانم با خودرو خودم یا با اتوبوس و قطار به کربلا بروم، اما با موتور سیکلت میروم.
میگفت: من نوکر امام حسین (ع) هستم، ایشان فقط انسانهای خوب را قبول نمیکند، بلکه بدها را هم میپذیرد.
از تجربه سفرهای گذشته اش میگفت که ۵ سال قبل نه پاسپورت و نه ویزا داشته به سمت کربلا راه افتاده، اما بدون اینکه کسی بپرسد از کجا آمدی و حتی بدون پاسپورت وارد عراق شده بود.