اجرا مربوط به نهم آذرماه سال ١٣٩٣ است. يعني چهار روز بعد از آشنايي . پسر در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد: «من و او روز نهم آذرماه با هم آشنا شديم. من با او در خيابان آشنا شدم و به او شماره تلفنم را دادم. بعد با هم به بستنيفروشي رفتيم و آبهويج خورديم. رابطهمان به صورت تلفني ادامه داشت تا اينكه چهار روز بعد از آشنايي او را به خانهمان دعوت كردم. او هم پذيرفت. آن روز خواهرم هم در خانهمان بود. اگر من ميخواستم به او تعرض كنم حتما خواهرم ميفهميد.اما دحتر ميگويد كه من به او تعرض كردهام.»
دختر شش ماه بعد از اين حادثه به دادسراي جنايي تهران رفت و به جرم آدمربايي و تعرض به عنف شكايت كرد. او در جواب بازپرس وقتي از او پرسيد چرا همان موقع كه اين اتفاق افتاد براي شكايت به دادسرا نيامدي، گفت: «من از خانوادهام ميترسيدم كه اين موضوع برملا شود. كسي هم نبود تا بتوانم با او مشورت كنم.»
طبق اظهارات درج شده در پرونده، دحتر درباره شب حادثه به بازپرس مديرروستا گفته: «آن روز در خيابان با هم آشنا شديم. او شماره تلفنش را به من داد و بعد با هم سوار يك پژوي ٤٠٥ نقرهاي شديم. در راه بوديم كه ناگهان راننده مسيرش را عوض كرد و من را به بيراههاي برد. ناگهان با تهديد چاقو من را مجبور كرد كارهايي كه ميگويد را انجام دهم. بعد من را به زور در صندوق عقب ماشين انداخت و بعد از چند كيلومتر ماشين را نگه داشت. وقتي از صندوق عقب بيرون آمدم هوا تاريك شده بود. او من را به بيابانهاي نزديك بزرگراه آزادگان برد و رها كرد. گفت هر ماشيني كه آمد سوار شو و برو. او حتي جايي من را پياده نكرد كه بتوانم به راحتي ماشين بگيرم. بعد با يك تاكسي به خانه آمدم در حالي كه نميتوانستم درباره اين اتفاق چيزي به كسي بگويم.»