آنها كه او را شكسته اند
تولید کنند گان اسیر بانک هستند و هر روز روز بخاطر سود های کلان بانک ها بر تعداد واحد های تعطیل شده افزوده می شود
کد خبر: ۳۸۱۰۱۷
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۴ 20 February 2017
گزارش ویژه تابناک خراسان جنوبی - اشك هايش را پاك مي كند ،نمي دانم در اين لحظه چه بايد بگويم ،مردي با 70 سال سن با آبرو و خانواده دار گرفتار سودهاي كلان بانكي همه زندگي اش را حراج كرده تا نام بدهكار بانكي بر او گذاشته نشود. اين بار اولي نبود كه اشك هاي يك مرد توليد كننده را مي ديدم ،انگار صنعت دامداري بد شلاقي را به دست گرفته تا كمر هر مرد دامدار و گاوداري در استان هست را بشكند، يكي گاوهايش را مي فروشد كه آذوغه بخرد ، يكي خانه اش را به حراج مي گذارد تا در آن افت و خيز بازار شير بتواند هرچند دست به زانو باز هم راه برود، اما در اين بين وام هاي بانكي و قول هايي كه مي رفت تا اوضاي بريده شير را در استان و شايد هم كشور درست كند از سر رفت و برخي از دامداران را خاكستر نشين كرد.
خراسان جنوبي با تحمل زلزله خاموشي كه هر روز آثارش بيشتر مي شود در سال هاي اخير شاهد ناگواري هاي زيادي در بحث توليد بوده است، به خصوص در صنعت دامداري كه سازمان جهاد كشاورزي را در برهه اي از زمان به اين واداشت كه در بحث دام سنگين در استان رايزني هاي كشوري را در پيش گيرند.
علي اكبر زيباييان يكي از گاوداران خراسان جنوبي است كه در اين گرداب بي پايان وام هاي آنچناني افتاده است و اكنون در تامين معاش خانواده اش مانده است به كدام ريسمان نپوسيده چنگ بزند ،داستان تلخ خاكستر نشيني اش مرا ياد اين شعر انداخت كه مي گفت «کبوتر بچه بودم مادرم مرد،مرا بر دایه دادند دایه ام مرد،مرا با شیر گاو آمیخته کردند،ز بخت بد همان گوساله هم مرد».
او تهران نشين بوده است و در روزهاي انقلاب اسلامي براي آزادي ايران فرياد زده است و ضربه هايي را هم خورده است، اما هيچ كدام از اين ها را افتخار نمي داند و بر اين باور است كه دولت مديون تك تك آنهايي است كه تاكنون از اين انقلاب نگه داري و پاسداري كرده اند.
درباره مشكلش اين طور مي گويد: بعد از انقلاب به شهرم برگشتم و همان جا پيشه آرايشگري را در پيش گرفتم اوضاع خوب بود، كمي پس انداز داشتم و مي خواستم كار ديگري را هم شروع كنم كه مورد علاقه ام بود با راهنمايي يك كارمند بانك كه مشتري آرايشگاهم بود، متوجه شدم كه مي توانم از تسهيلات بانكي استفاده كنم و يك گاوداري راه بيندازم. 600 هزار تومن وام گرفتم ،همه چيز خوب بود و مكان و موقعيت شهر و نوع گاو ها همه در شروع كار خوب و مناسب بود. اما در زماني كه روي خط توليد بوديم و انگار روزگار به خوبي جلو مي رفت يك سري گيرهايي از سمت مركز بهداشت براي نوع توزيع شير آغاز شد.
به گفته زيباييان تعداد گاوداري هاي شيري نيز در شهر افزايش يافت، اما همان طور كه تعداد گاوداري ها بيشتر شد مشكلات نيز افزايش يافت كم كم موجودي بازار بيشتر از نياز بازار شد،از سوي ديگر بحث تامين آذوقه مطرح بود چراكه نهاده هاي اين بخش با چنان افزايش قيمتي مواجه شد كه ديگر توليد شير به صرفه نبود .
او با اشاره به شرايطي كه درباره آن در رسانه ها مطالب زيادي هم چاپ شد ادامه مي دهد:  با تنگناهايي كه به وجود آمد اقساط بانكي ام تسويه نمي شد پس عطاي گاو ها را به لقايشان بخشيدم و همه شان را فروختم.
اما از آنجايي كه انگار بخت نمي خواهد با آدم بي شانس باشد او دچار بحران بيشتري مي شود و در اين باره مي گويد: سال 80 گاوهايم را فروختم با چك يك ماهه از آنجايي كه هر چه سنگ است به پاي لنگ است،آن خريدار هم سقف دامداري اشي خراب شد و افتاد روي دامهايش ضرر كرد و نتوانست چكش را نقد كند، در حالي كه به بانك ها بدهكار بودم حالا بايد براي نقد كردن چكم راه دادگاه و شكايت و . . . را هم به دوش مي كشيدم، چاره اي نبود بايد وامم را با بانك تسويه مي كردم تا دو برابر نشود.مجبور شدم از بانك ديگري وام بگيرم تا بدهي ام را در بانك ديگري پرداخت كنم انگار افتاده بودم در يك گرداب كه هر روز مرا به نابودي نزديك تر مي كرد وامي كه به اسم 28 درصد گرفته بودم تا 32 درصد برايم تمام شد همه چيز نشان مي داد زمين خوردن سختي در انتظارم است.
زيباييان تصميم جديدي ميگيرد، و در حالي كه محوطه دامداري قبلي اش را هنوز داشته است با چند نفر شريك مي شود تا پرواربندي گاو بزند .
او ادامه مي دهد: گاوهاي آماده كشتار را به خارج از استان هم مي فرستاديم،گاوها را بار كردم به مقصد كرمان در راور كرمان مشتري قرار بود گاو ها را تحويل بگيرد و پول مان را دريافت كنيم .از شانس ما دولت در همان برهه گوشت وارد كرده بود و از طريق شركت تعاوني ها گوشت ها توزيع شد.حدود يك ماه در آن شهر علاف شدم چون گاوهايم به فروش نمي رفت در نهايت دوباره گاو ها را با ماده گاو معاوضه كردم و برگشتم.
اين دامدار برشكسته دوباره گاوهاي شيري را به محوطه غم زده اش مي آورد و تا يك سال با هر مشكلي هست گاوها را نگه مي دارد.
او شرمنده خانواده اش است مي گويد: همسرم شروع به كار كرد و ماست بندي خانگي راه انداختيم تا شايد از پس هزينه ها برآييم تمام اعضاي خانواده 9 نفره ام درگير اين موضوع شده بودند،زانو هاي همسرم دچار مشكل شد و دخترانم هم در سني بودند كه بايد يا درس مي خواندن و يا ادامه تحصيل مي دادند. چاره اي جز چوب حراج بر زندگي ام نماند.
او با اشاره به فشارهايي كه از سوي بانك به او وارد مي شد ادامه مي دهد: گاوداري ،گاوها ،محوطه نزديك خانه ام، و هم زميني كه خمس به همسرم داده شده بود را فروختم تا وام هاي راسي كه از بانك ها گرفته بودم را قبل از اين كه آبرويم را هدف بگيرد پرداخت كنم.
بغض ادامه كلامش را قطع مي كند،اشك هايش بابت اين همه بد بياري و اين همه بي حمايتي جاري مي شود به كدام سوي زندگي اش فكر نكند به 6 دختري كه هر كدامشان هر چقدر هم قناعت كنند باز هم در اوضاع اقتصادي امروز بايد برايشان آبرو داري كرد؟ به همسري كه شبها از درد پا خوابش نمي برد؟به كابوس وام هايي كه هر روز حلقه گرفتاري شان او را تنگ تر در آغوش مي گيرد؟به بيكاري كه در سن 70 سالگي بر او سايه انداخته و نمي داند چه كند؟
براي اين كه از اين فكر ها جدايش كنم مي گويم: متاسفانه در اوضاع نابسامان اقتصادي عده زيادي گرفتار اين مشكل شده اند.
پاسخش تامل برانگيز بود: اما براي آنهايي كه پارتي دارند اوضاع نابسامان اقتصادي بسيار هم به سامان است مي دانيد هيچ وقت دوست ندارم اين طور صحبت كنم اما باورم اين شده كه در اين زمانه بدون پارتي نمي تواني حتي يك قدم برداري مگر وارد كارهاي اقتصادي نشوي به هر حال يا دم كسي را بايد ببيني يا پارتي محكمي داشته باشي
سر درد دلش كه باز مي شود از مسائلي پرداه برمي داد كه بايد با تحقيق بيشتري درباره آن بنويسم اما مي دانم تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها .
مي خواهم بدانم با حراج كردن زندگي اش بالاخره توانسته وام هايش را پرداخت كند ؟
مي گويد: بله اما در سرجمع 10 ميليون تومان كم آوردم ،امام جمعه مرا به يكي از بانك ها معرفي كرد تا بتوانم مشكلم را حل كنم، 5 ميليون از قسط ها را خودم دادم هر 6 ماهي 600 تومن مي دادم،اما ديگر نتوانستم پرداخت كنم 2 سال پرداختي نداشتم تا اينكه دوباره برايم تقسيط كردند.اما 8 ميليون و 500 هزار تومن بدهكار شدم چون هم سود بود هم دير كرد انگار دوباره برگشته بودم سرجاي اولم حالا هر 6 ماه يك ميليون و 500 بايد بدهم با همه اين ها به هر بدبختي دادم الان يك ميليون و 500 بدهكارم.
آه بلندي مي كشد و ادامه مي دهد: با تمام اين ها نگذاشتم كسي بفهمد من دچار چه مشكلاتي شده ام خدا رحمت كند پدرم را چون هميشه شيك و تميز در جمع حاضر مي شد نام و نشان زيباييان را براي خودش به ارمغان آورد و من هم با سيلي صورتم را سرخ كرده ام .
درد و دلش زياد است اما گلايه اش از اين همه وام هاي كلاني كه توسط برخي سرمايه دار نما ها گرفته مي شود و ديگر پس داده نمي شود بيشتر است،اينكه فشار اگر بر همه يكسان بود عده اي برخي همان وام هاي كلاني را كه با پارتي نماينده فلان شهر و فاميل درجه يك فلان وزير و . . . گرفته است را نمي خورد و نمي رفت و بعد هم تنها رسانه ها در مقطعي به آن مي پرداختند و ديگر هيچ .
مانند زيباييان در اين شهر و ديگر شهر هاي استان مان و يا كشور كم نيستند عده اي كه دار و ندارشان به خاطر وام هاي بانكي به فنا رفته است و حال آنها مانده اند و ادامه زندگي با بيكاري و بي پولي و خدا نكند در اين اوضاع فردي مريض شود.
او در ادامه از برخي دوستانش مي گويد:كه اموالشان توسط بانك ها مصادره شده است و به روزگار او گرفتار شده اند.هرچند اميدي به شروع دوباره كار جديدي ندارد اما مي خواهد حداقل به عنوان يك شهروند و فردي كه روزگاري در اين شهر توليد مي كرده است كمي او و امثال او را در رد كردن اين شرايط خاص ياري كنند.البته اگر ياري رساني باشد!!!     

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۳:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۱
یاحق چرانمیگذارند دراطراف شهرهای کوچک مثل خرمدره با فاسله بکلیومتر درمزرعه شخصی گاوداری دایرکنیم البته همه موارد لازم اماده از سندگرفته د تا کشت علو وتنها بهانه این است که به محیط ضربه میزند پس چرااینهمه گاوداری گه از دریجه پارتی محوز صادر شده برای ما دونیم هکتار زمین مانع تراشی میکنند وعرض می کنند که بروید روست دوبردار لیسناس سربار خانواده ذس چگونه اشتغال زائی کنیم
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار